پدر بامن بگو تا من بدانم
که از درک حقیقت ناتوانم
بگو با من چرا دنیا چنین است
چرا دلها چنین لبریز کین است
چرا قلبی دگر در سینه ها نیست
چرا در دل بغیر از کینه ها نیست
به همنوعان کسی کاری ندارد
بخاک افتد چو کس یاری ندارد
جنایتها چرا با نام دین است
چراشیطان چو سلطان درزمین است
به هر گوشه بساط جنگ برپاست
جهان میدان اشوب است و دعواست
سیاست پیشه گان خود در امانند
ولی بلای جان مردمانند
گناه خلق حرص حاکمان است
حکومت هم بدست ظالمان است
زکشتار و قصاوت باکشان نیست
تعصب بر کیان و خاکشان نیست
خلایق از چه در اتش بسوزند
اگر حکامشان اتش فروزند
پسر تابوده دنیا ظلم بوده
یکی نوشدهمیشه خون توده
همیشه درزمین ظلم وستم هست
به هر سو حق خوریها بیش وکم هست
ولی این رابدان شب بی دوام است
سحر میاید و ظلمت تمام است
چه ظالمان که اکنون زیر خاکند
چه جلادان که اینک خود هلاکند
نماند ظلم و ظالم جاودان نیست
زمان هرگز به سود ظالمان نیست
رسد روزی که ظلم معنا ندارد
کسی از حاکمان پروا ندارد
بروید ظلم در آن جایی که جهل است
چو باشد جهل ظلم و جور سهل است
خلا یق تا بدانجا ظلم بینند
که خود ظلم وستم را برگزینند
اگر ملت همه هوشیار باشند
اگر بی باک و باهم یار باشند
برانان ظلم کردن مستحیل است
که هر ظالم در این میدان ذلیل است
دردل تاریخ ما گم گشته ایم
چون زحداعتدال بگذشته ایم
ادعا داریم نژاد برتریم
مدعی هستیم زعالم سرتریم
سنگ کورش را به سینه میزنیم
بردل خود تاری از کین می تنیم
چشمها را برحقایق بسته ایم
پای درس دشمنان بنشسته ایم
هرچه میگویند باور میکنیم
هرکلاهی میدهند سر میکنیم
مابزرگی را به پستی دیده ایم
چاره را کورش پرستی دیده ایم
در لجنزار کهن سر میکنیم
خویش را وقت لزوم خر میکنیم
حق چو اید گوشمان کر میشود
چشممان مشغول منکر میشود
مدرک وتوجیهمان فحاشی است
راه استدلالمان اوباشی است
دشمن ما ال پیغمبر نبود
دینمان از دین او برتر نبود
هرچه ما داریم از ان اندیشه است
هستی ما پیش از ان بی ریشه است
دین اسلام منشاء صد خیر شد
این شکوه هدیه به ما از غیر شد
ماولی قدر ناشناسی میکنیم
جای احسان ناسپاسی میکنیم
ما به ان همسایگان بد کرده ایم
بی حیایی را زحد رد کرده ایم
زشتی گفتار مان شرم اور است
حق میان ما و انان داور است
خویش را ما از چه برتر دیده ایم
بر کدامین شاهکار بالیده ایم
ما چه فضلی پیش از اسلام داشتیم
یا زخود نامی نکو بگذاشتیم
اندکی چشمان خود را وا کنیم
اندکی انصاف را معنا کنیم
ما مسلمانیم واین ایین ماست
معرفت چشم حقیقت بین ماست
، باید به این نکته توجه کنیم که در عصر حاضر چه کسانی در پی احیاء و ترویج نام و یادکوروش هستند؟ آیا ایرانیان در طول تاریخ، تلاشی برای احیاء نام و یاد کوروش داشتهاند؟! آیافردوسی در شاهنامه (که دربردارنده زندگینامه شاهانِ باستانی است) نامی از کوروش آورده است؟ خیر... چرا حکیم ابوالقاسم فردوسی در میان شاهان ایران باستان، نامی از کوروش نمیآورد؟ در نقطهی مقابل میبینیم که مستشرقان اروپایی (که جاده صاف کن استعمارگران و مستکبرین هستند)، در عصر قاجار و پهلوی با ارائه یک سری اسناد و مدارک (و با بزرگنمایی، تعریف و تمجیدهای فریبنده، و تأویل مغرضانه تاریخ) کوروش را از قبرستان تاریخ بیرون کشیدند. برای او مقبره تعیین کردند. و با سخنان نادرست، برخی از جوانان سادهلوح را به رقص درآورده، آنان را در خیالات و توهمات فرو بردهاند.
آیا اگر حمله تازیان نبود و حصاری که موبدها کشیده بودند و استعدادهای ایرانی را در آنجا محبوس کرده بودند همچنان باقی بود، بوعلی و خیامی بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران کتاب دیگر را به زبان پارسی بنویسند؟ این همه آثار به زبان عربی یا فارسی که ایرانیان هوشمند به جهان عرضه کردند، مولود همان حمله تازیان و حصار شکنی آنها و آشنا شدن ایرانیان با یک فرهنگ مذهبی غنی بود که علم را بر هر مسلمانی فریضه می شمارد. درست مثل این است که بگوییم اگر در روز خورشید نمی بود و حرارتش بر سر ما نمی تافت ما راحت تر کارمی کردیم! در صورتی که اگر خورشید نبود روز هم نبود. این دو جریان تنها محصول شکستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه های باز نبود.