عجیب است که مردم کشورمان در هر موردی اختلاف نظر داشته باشند،اما وقتی صحبت از اعراب به میان میاید همگی یکدل ویکصدامیشوند وشاید این تنها موردی باشد که ایرانیان درخصوص ان اینچنین هم عقیده اند. این درحالیست که علیرغم همه توجیهات و دلایلی که برای کینه ونفرت خوداز اعراب مطرح می نمایند هیچ دلیل مستند و منطقی برای ان وجود ندارد لیکن تاکنون هیچکس نتوانسته علت واقعی این کینه ونفرت عمیق که قرنهاست ایرانیان سینه به سینه ونسل به نسل انرا به یکدیگر منتقل نموده اند را پیدا کند و وپی به ریشه ی این کینه دیرین ببرد. اما واقعا دلیل این نفرت چیست و چه چیزی باعث شده که ایرانیان در این خصوص اینچنین اتفاق نظر داشته باشند.
هیچکس نمیتواند منکر این واقعیت گردد که اعراب ومسلمانان در طول تاریخ بیشترین خدمات را به ایرانیان کرده اند. انها تنها قومی بوده اند که برای جنگ با ایرانیان انگیزه و هدف مادی نداشتند اگرچه در مقاطعی رفتار انان خصمانهو نادرست بود و قطعانمیتوان توقع داشت که حرکتی با این عظمت که بنیان یک امپراتوری بزرگ را زیرو رو کرد خالی از ایراد باشد. چراکه لشکر مسلمانان خود تازه مسلمان بودند و اغلب با اخلاق و اعتقادات اسلامی چندان اشنایی نداشتند اما قطعاهدف انها جنگ برای گرفتن غنائم و تصرف خاک و و غارت و چپاول نبود . کشور ایران در ان زمان در اوج قدرت نظامی بود اما عظمت و شکوه ایران پیش از اسلام انگونه که بسیاری تصور میکنند بخاطر داشتن تمدن و نظام اجتماعی انچنانی نبود بلکه ایرانیان تنها از نظرقدرت نظامی حرفی برای گفتن داشتند و جز ان چیز باارزشی در ان دوران وجود نداشت. مسلمانان در حمله به ایران با دو طیف مواجه شدند. یک طیف درباریان و ارتش و یک طیف عوام الناس بودند که نه تنها به جنگ با مسلمانان برنخواستند بلکه در صف انان قرار گرفته وبا لشکر ساسانیان وارد کارزار جنگ شدند و مسلمانان را یاری دادند
بعقیده من یکی از مهمترین دلایل دشمنی ایرانیان با اعراب را میتوان در این دو بیت شعر جستجو کرد انجا که شاعر میگوید:
بشکست عمرپشت هژبران عجم را
برباد فنا داد رگ وریشه جم را
این عربده برغصب ولایت زعلی نیست
از ال عمر کینه قدیم است عجم را
درواقع دلیل کینه ایرانیان از اعراب و خصوصا خلیفه ی دوم مسلمین از اینجا اغاز شدچرا که اعراب با کمترین تجهیزات نظامی درمقابل لشکری قدرتمند پیروز شدند وشکستی تحقیرامیز را به انان تحمیل کردند که بعدها تبدیل به عقده ای در دل ایرانیان شد. تا جایی که عمر بدست یک ایرانی بنام ابولوءلوء در سحرگاه و در محراب مسجد به شهادت رسید و همانطور که میدانید اکنون مقبره او در کاشان قرار دارد به زیارتگاه تبدیل کرده اندکه این خود نشان از کینه ای است که ایرانیان از اعراب وشخص عمر در دل دارند.
درقسمت بعدی به ادامه این موضوع خواهم پرداخت
باستان پرستان درموردتاریخ ایران باستان دروغی نمانده که نگفته باشند ،انان در یاوه سرایی و دروغ پردازی تا بدانجا پیش رفته اند که بسیاری از ادعاهایشان بیشتر به طنز شبیه است و بی تردید کسانی که اینگونه چرندیات رانقل میکنندبرای مخاطبانشان شعوری قائل نیستند. اخر چگونه میشود کسی راکه همه شواهد وقرائن برخوی وحشیگیری و جنگ افروزی و هوسرانی او دلالت دارد با دروغ وجعل به قهرمانی ملی بدل ساخت .شایدبتوان بااین شیوه های متقلبانه عوام را برای مدتی فریب داد ،اما تاریخ باهمه ابهاماتی که دارد انقدرها هم بی دروپیکر نیست که بتوان به سادگی از دیوی فرشته ساخت و به فراخور خلاقیت درخلق وقایع خیالی مسیر تاریخ را به هر سویی کشاند و انرا نیز اثبات نمود. قطعا خیالپردازی حدو مرزی ندارد و هرکسی میتواند در خیال خود ماجراهایی را خلق کند و انرا کارگردانی نماید اما اینکه بتواند خیالپردازیهای خود را بجای وقایع تاریخی قالب کند داستان دیگری است. اینان با دست گذاشتن روی نقاط ضعف ملت ازانها برای القاء دروغهایشان سوءاستفاده کرده و ملت را با جعلیات ودروغهای دلچسب به بازی میگیرند. طبیعی است که توده مردم نیز ازداشتن شخصیتهاواسطوره هایی در تاریخ پیشینیان خودکه به انها افتخار کنندبدشان نمیایدحتی اگر قهرمانی خیالی
با شدانان بخود اندکی زحمت تحقیق و تأمل در راستی سنجی و تشخیص اصالت ان نمیدهندو ادعاهایی راکه به دلخواهشان است چشم بسته میپذیرند ،اما یک محقق متعهد رانمیتوان به این راحتی فریب داد .جالب اینکه ادعاهای این جماعت انقدر ابکی و مسخره است که تشخیص جعلی ودروغ بودن انها نیاز به داشتن تخصص و هوش و بررسی های کارشناسانه ندارد و هرانسان اراسته از تعصب با اندکی تامل به بی ارزش بودن انها پی خواهد برد