حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

تبلیغ کنندگان کورش چه کسانی هستند

، باید به این نکته توجه کنیم که در عصر حاضر چه کسانی‌‌ در پی‌‌ احیاء و ترویج نام و یادکوروش هستند؟ آیا ایرانیان در طول تاریخ، تلاشی‌‌ برای‌‌ احیاء نام و یاد کوروش داشته‌اند؟! آیافردوسی‌‌ در شاهنامه (که دربردارنده زندگینامه شاهانِ باستانی است) نامی‌‌ از کوروش آورده است؟ خیر... چرا حکیم ابوالقاسم فردوسی‌‌ در میان شاهان ایران باستان، نامی‌‌ از کوروش نمی‌‌‌آورد؟ در نقطه‌ی مقابل می‌‌‌بینیم که مستشرقان اروپایی (که جاده صاف کن استعمارگران و مستکبرین هستند)، در عصر قاجار و پهلوی‌‌ با ارائه یک سری‌‌ اسناد و مدارک (و با بزرگنمایی‌‌، تعریف و تمجیدهای‌‌ فریبنده، و تأویل مغرضانه تاریخ) کوروش را از قبرستان تاریخ بیرون کشیدند. برای‌‌‌ او مقبره تعیین کردند. و با سخنان نادرست، برخی از جوانان ساده‌لوح را به رقص درآورده، آنان را در خیالات و توهمات فرو برده‌اند.

ایادرتورات ازکورش بنام مسیح یاد شده است


 
در ابتدا لازم به توجه است که تورات یک متن یگانه و بلااختلاف نیست، چنانکه دین یهود نیز مذهبی یگانه و بدون انشعاب نیست. نسخ متعدد و متعارض تورات که مورد استناد شاخه‌هایی از یهودیان قرار می‌گیرد (همچون یهودیان صدوقی، فاریمی، مازوتی، اشکنازی، فریسیان و یهودیان ارتدوکس) تا حدودی با یکدیگر متفاوت هستند. بجز این، نسخه اصلی و کهن تورات نیز ساختار و زبان واحدی ندارد و از جمله به زبان‌ عبری و زبان آرامی (معروف به «ترجم») و زبان یونانی (معروف به «سبعینیه») نوشته شده‌اند. هر یک از این نسخ می‌توانسته به عنوان نسخه اساس انتخاب شده باشد.
نگارنده برای آنکه عبارت «مسیح خداوند» را در تورات بیابد، به نسخه‌های گوناگونی به زبان‌های مختلف رجوع کرد و بجز در یک ترجمه فارسی از تورات (کتاب مقدس، چاپ لندن، 1970)، در هیچیک از متون بررسی شده فارسی و غیرفارسی چنین مفهومی را نیافت.
- این «مسیح یا منصوب خداوند» مشخصاً قرار است چه اعمالی را از انجام بدهد؟
 
پرسش مهم‌تر این است که کورشی که عادل است، منصوب خداوند است، خداوند دست راست او را گرفته (اشعیاء، باب 45، بند 1)، به دست همو تعمید شده و احیاناً مسیح او است (البته از نظر آن قوم)، فارغ از هر اسم و صفتی، چه کاری باید انجام بدهد و مشخصه عادل بودن و مسیح بودن او چیست؟ وظیفه‌ای که به موجب تورات بر دوش کورش نهاده شده و او قرار است آنرا به انجام برساند، عبارت است از:
«اجرای وعده‌های پیشین خداوند که ارمیای نبی بیان کرده بود» (عزرا، باب 1، بند 1)
«مغلوب کردن‌ها ملت‌ها و شکستن درها» (اشعیاء، باب 45، بندهای 1 و 2)
«آزاد کردن یهودیان از اسارت» (اشعیاء، باب 45، بند 13؛ عزرا، باب 2، بند 1)
«اعطای ظروف قیمتی به رئیس یهودیان» (عزرا، باب 1، بند 8)
«ساختن خانه‌ای برای خدا در اورشلیم» (تواریخ ایام، باب 36، بند 22 و 23)
«ساختن قربانگاه» (عزرا، باب 6، بند 3)
«وا داشتن همسایگان یهودیان به دادن طلا و نقره و اموال به آنها و نیز دادن هدایایی برای خانه خدای آنان» (عزرا، باب 1، بند 4 
«نابود کردن بابل، ریشه‌کن کردن نسل بابلیان، تبدیل کردن بابل به باتلاق و لانه جغدها، جارو کردن بابل با جاروی هلاکت» (اشعیاء، باب 14، بندهای 22 و 23).
اینست اعمال مقرر شده برای مسیح یا منصوب عادل خداوند.
 
4- کورش در ازای انجام این اعمال چه چیز دریافت می‌کند؟
 
«پادشاهی همه کشورهای جهان» (عزرا، باب 1، بند 2)
«تصرف گنجینه‌ها و خزائن» (اشعیاء، باب 45، بند 3)
«درآمد کشور مصر و حبشه، و مالکیت مردمانی بسته در زنجیر از سبا» (اشعیاء، باب 45، بند 14).

یک پرسش از باستان پرستان

آیا اگر حمله تازیان نبود و حصاری که موبدها کشیده بودند و استعدادهای ایرانی را در آنجا محبوس کرده بودند همچنان باقی بود، بوعلی و خیامی بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران کتاب دیگر را به زبان پارسی بنویسند؟ این همه آثار به زبان عربی یا فارسی که ایرانیان هوشمند به جهان عرضه کردند، مولود همان حمله تازیان و حصار شکنی آنها و آشنا شدن ایرانیان با یک فرهنگ مذهبی غنی بود که علم را بر هر مسلمانی فریضه می شمارد. درست مثل این است که بگوییم اگر در روز خورشید نمی بود و حرارتش بر سر ما نمی تافت ما راحت تر کارمی کردیم! در صورتی که اگر خورشید نبود روز هم نبود. این دو جریان تنها محصول شکستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه های باز نبود.

تمدن عیلام و مردم عرب خوزستان

چندسالی است که شاهد تحرکات موذیانه ومشکوکی هستیم که سعی می کند با جعل وتحریف فرهنگی وتاریخی ،بختیاری های خوزستان و دیگر استان های همجوار را تنها بازماندگان تمدن عیلام نشان دهد و برخلاف تمام نظریات تاریخی واکتشافات باستان شناسی که تمدن عیلام را تمدنی سامی نژاد قلمداد کرده اند شبانه روز در نشریات وفضای مجازی مشغول قصه پردازی و وارونه جلوه دادن حقایق هستند.

آیا از خود پرسیده اید که هدف از این تحرکات که با سکوت رضایت آمیز مجامع تاریخ دان کشور همراه است قرار است چه چیزی را به اثبات برساند؟

قبل از جواب به سئوال بالا اجازه دهید به مسئله ی دیگری بپردازیم.از زمان روی کار آمدن نظام فاشیست وفارس محور پهلوی وبا ورود علم باستان شناسی به نظام دانشگاهی ایران، اساس ومبنای این رشته دانشگاهی بر هخامنشیان محوری وآریاگرایی استوار گردید وسعی شد تا تمام مظاهر درخشان تمدن و تشکیل حکومت وامپراطوری با مبدأیت هخامنشان صورت گیرد وکشفیات باستان شناسی بیشتر در مناطقی صورت گیرد که به احتمال زیاد مربوط به هخامنشان و حکومت های بعد از آنها  چون اشکانیان وساسانیان باشد

از طرف دیگر ، در کشفیات باستانشناسی و تولید نظریات تاریخی سعی شد تا دیگر تمدن های قبل از اسلام ودر رأس آنها تمدن افسانه ای عیلام در محاق فرو روند وحتی بسیاری از آثار آنها به نام هخامنشیان و.... زده شود به گونه ای که مثلا در عرصه نشر کتاب شما به زحمت می توانید ده کتاب ارزشمند در مورد تمدن عیلام پیدا کنید اما کتاب های مربوط به هخامنشیان یا ساسانیان سر به هزاران کتاب میزند.

حال بیایید دلیل عمده این بغض ودشمنی وبی مهری محافل باستان شناس و جماعت مورخان با تمدن عیلام را پیدا کنیم.

دلیل آن ساده است وآن اینکه توجه به تمدن عیلام و سعی در کشف جنبه های مختلف آن با نظریه ایران آریایی ناسازگار است وتمام تلاش ها وکوشش هایی را که صرف شد تا نشان دهند ایران موطن آریایی هاست برباد می دهد اما از آنجایی که باستان شناسی و تاریخ شناسی داخلی کوچکتر وحقیرتر از آن است که بخواهد در برابر محافل باستان شناسی غرب عرض اندام کند و تمدن عیلام را نادیده بگیرد پروژه دیگری کلید زده شده است وآن قطع تمدن عیلام از ریشه های سامی آن و چسباندن این تمدن به قوم بختیاریست 

تقریبا تمام مورخین ایرانی از زمان تاسیس حکومت پهلوی تاکنون اصرار عجیبی دارند تا ثابت کنند اعراب خوزستان از زمان صفویان به بعد از عراق و.... به خوزستان مهاجرت کرده اند ودر نتیجه قدمت تاریخی در این منطقه ندارند برخلاف توهمات عده ای کوته نظر و فاشیست مردم عرب خوزستان تنها بازماندگان تمدن عیلام می باشند و از این نظر صاحب سرزمین وصاحب خانه اند نه مهاجر وچه بسا ریشه آنها قدیمی تر از آریایی ها باشد

چگونه ممکن است عیلام نیای عیلامیان فرزند سام باشد ولی عیلامیان را سامی ندانیم؟؟!!!؟

مسئله دوم این است که همگی میدانیم عُمر یک نام عربی است.

این نا حقی ها تا جایی است که باز هم در نوشته های خویش درباره ی این تمدن در پراندز های خویش سعی میکند تا به خواننده القا کند عیلامیان سامی نیستند!!

بخوانیم

 نخستین شاهنشاهی ایلامی (غیر سامی) در شوش (در جنوب غربی ایران) تشکیل شد

.........

میبینیم که در پرانتز سعی دارد تا غیره سامی بودن عیلامیان را به خوانندگان القا کند 

اخیرا دیده میشود که عیلام را ایلام و با حرف الف مینویسند !!

در زبان فارسی حرف و اوای (ع) وجود ندارد و عدم وجود این حرف در زبان فارسی نشان از بیگانگی این نژاد با نژاد فارس میباشد

عیلامیان نه تنها در حرف ع با اریایی و یا فارسی بیگانگی دارند بلکه حتی در ائین و نژاد و رنگ پوست هم با اریایی ها تفاوت دارند 

اریایی ها که از سیبری وارد فلات ایران شدند مردمان سفید گونه بودند و عیلامیان سبزه بودند

که این نشان از نژاد سامیان است

..این تمدن با شکوه سپس توسط شاه ایران کوروش که تمام قدرت و حروف  نوشتاری خویش را از عیلام گرفته بود . از بین رفت

اصل سامی از نام سام فرزند نوح علیه السلام گرفته شده که جد همه ی این اقوام و تمدنهاست که در تورات ذکر شده است .لاذم به ذکر است که طبق روایت تورات عیلام و آشور فرزندان سام هستند. در روایتی از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آمده که ( سام ابو العرب و یافت ابو الروم و حام ابو الحبش) (سام پدر عرب است و یافث پدر روم و حام پدر آفریقایی ها است) چندین حدیث دیگر نیز به این معنی از رسول الله روایت شده است.

گفتن حرف حق

در منطق ما، حق باید گفته شود، هرچند به ضرر ما باشد. به فرموده پیامبر اکرم: « قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کَانَ مُرّا.[۲] حق را بگو هرچند تلخ و ناگوار باشد». همین گفتار با تعبیری دیگر از مولا علی (علیه السلام) نقل شده است: «قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِک‏.[۳] حق را بر زبان آور، هرچند به ضرر تو باشد».


ما به رسم ایرانی بودنمان، به همۀ اقوام ایرانی و نیاکان خود، احترام می‌گذاریم و همواره از نیکی‌های آنان یاد کرده و نامشان را گرامی ‌می‌داریم، اما قرار نیست که ایرادات را نادیده بگیریم. گذشته چراغ راه آینده است. باید گذشته را با همه نیکی‌‍‌ها و بدی‌هایش شناخت و پذیرفت. باید از ایرادات و زشتی‌ها عبرت گرفت. انکار معایب به معنی فریب دادنِ خویش است و این یعنی خاموش کردن چراغ راه آینده (اگر کسی بخواهد با توهمات و خیال‌پردازی،‌ آن را خاموش کند، لازم است که در مقابلش ایستادگی کرد).