حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

سربه سنگ خورده


آگه از راهم چودیدم روزتنگ


چون سرم بشکسته ازتأثیر سنگ


ازجهالت گم شدم درمنجلاب


کردم امادر وجودم انقلاب


تاکه چشمم خوب وبدازهم شناخت


درتمییز ایندوازهم دیده باخت


هرچه ازخوبی بدید وحس نمود


بنده را ازدرک آن عاجز نمود


ارزش ومعیار دیگر گونه شد


ارزوها زین سبب وارونه شد


عقده وحسرت رهم را کج نمود


نفس من باذات پاکم لج نمود


چونکه گشتم همنشین با یار بد


من شدم الوده صد کار بد 


چون بدی یک لذت شیطانی است


لذت حاصل از انهم فانی است 


سیرت انسان سفید و روشن است


دشمن این روشنی من گفتن است


گرتو گفتی من بدان غافل شدی


هرمنی بیگانه تر با دل شدی


فارغ ازکبروغرور وکینه باش


صاف و صادق مثل یک ائینه باش


بشنو از عقلی که یزدان داده است


چون زهروابستگی ازاده است


خودتوانی عقل خود زایل کنی


جهل رابر عقل خود حایل کنی 


میرسی باعقل  سالم تا کمال


میشوی لبریز از جاه و جلال 


فال وتقدیر تو در دستان توست


گرکنی همت زمان از آن توست


هم  توانی از ملائک سر شوی


یاکه از حیوان و دد کمتر شوی

فلسطین


تفأل زدبه قران امدش تین 


جوانمردی زمیقات فلسطین


زخردی انچه اودر یاد دارد


اگرگویم بدان. فریاد  دارد


زصبرا  وشتیلا  داغ  دارد


تنش صد بوسه از شلاق دارد


زخاطر کی برد آن روز ننگین


کفرقاسم شد از خونابه رنگین


بدست خود برادر را کفن کرد


برادر جان خود وقف وطن کرد


گلی درخاک او دیگر نروئید


بجایش شهرک بیگانه رویید


دران خانه که جای خواهرش بود


به دیواری که عکس مادرش بود


سکونت کرده انکه مادرش کشت


همان کافرکه زد برخواهرش مشت


اگرچه بسته دستانش به زنجیر


به سنگش کرده دشمن را زمینگیر


فلسطین کشوربی یار ویاور


فلسطینی پراز ایمان وباور 

راز خلقت


تابدانم راز خلقت ،تابیابم رمزهستی


واله و سرگشته بودم


من که هستم، من چه هستم


مقصدو مقصودمن چیست


کردگاراز خلقت من از من انسان چه میخواست


زاده گردم،پا بگیرم


روزگاری برمراد است ،روزگاری سخت ودشوار


خوب باشم یا گنهکار


جاهل ودیوانه باشم ،مست باشم یاکه هوشیار


عاقبت پایان من چیست


سایه مرگ است ووحشت


خفتن درگور تاریک


یاکه دنیا را حسابی است


 هرنکویی راثوابی است


اخرشرهم عذابی است


برخلاف کل مخلوقات عالم 


ادمی را اختیاراست


عقل دارد تاکه باتدبیر وبینش


انچه را حیوان نداند ،او بداند


خواست یزدان ادمیزاد ،خود ببیند


خود بیابد


راه خودراخودبجویدخودبسازد


رستگاراست انکه دانست


ازچه آمد ،ازچه ماند،ازچه میمیردپس ازعمری 


که تقدیر است


زمین جبراست،زمان جبر است


ولی در اختیار ماست


 که ازجبری که درراه است


برای سیر در افاق


بسازد انچه رابال سفر ابزار میخواهد


زمین ائینه فردای انسان است


بدان ای انکه پنداری نهایت راحسابی نیست


تمام کارعالم را حسابی هست کتابی هست


عقابی هست ،ثوابی هست


گناهی راکه پنهان است


خدابیندبه صدتفصیل


ترا شرم آید از منکر اگرچشمی تورا بیند


ولی شرم ازخدایت نیست


برای لذت فانی ،برای میل شهوانی


زمان را میبری باجهل 


به قربانگاه نادانی 


ولی یک لحظه باخالق ،به تنهایی نمیمانی


نمیدانی مگرانسان ،اگرباحق عجین باشد


خدا بر او نظر دارد


خدا براو نظر دارد