حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

دنیازدگی انسانها

متاسفانه انسانهاانچنان غرق در مادیات شده اند که دیگر انسانیت را ازیاد برده اند. دنیا این عروس هزارچهره این قابلیت رادارد که هرچقدرزمان میگذرد و به پیش میرود،انسانها رابیشتر اسیرخود میسازد. اگرچه انسانها ازلحاظ تکنولوژی و صنعت ورفاه اجتماعی و ازادیهای سیاسی و اجتماعی و بهداشت عمومی دائما درحال پیشرفت هستند وباشتاب مسیر رشد وترقی راطی میکنند ،اما این پیشرفتها ارتباط معکوسی بامفاهیم ارزشی و انسانی دارد ،یعنی به همان نسبتی که دنیا پیشرفته ترومدرن تر میگردد،انسانها نیز از رسالت انسانی خویش فاصله بیشتری میگیرند و وابستکی انها به دنیا نیز شدیدتر و عمیق تر میگردد.البته جامعه ما به دلیل کمتر توسعه یافتن نسبت به کشورهای غربی ونیز به دلیل اثاری که از  بافت سنتی باقیمانده درجامعه وجوددارد و همچنین وجود قومیتها شتاب کمتری نسبت به کشورهای توسعه یافته دارد و هنوز میتوان درگوشه وکنار این مملکت رفتارهای ارزنده و زیبای انسانی را مشاهده نمود ،هرچند که درجامعه مانیز وضعیت به نسبت چند دهه پیش بسیار بدتر شده است ،اما ظاهرا مسیر دنیا ناگزیر به این سمت وسو میرود و دیر یا زود میبایست منتظر رسیدن جامعه خودمان به نقطه ای که غربیان به ان رسیده اند باشیم. هنوز خیلی از روزگاری که ارزشهای انسانی حاکم بود نگذشته است و بسیاری از هموطنان ان روزگار را به یاد دارند. وقتیکه معرفت داشتن ارزشمند بود و ملاک تشخیص خوبی وبدی ادمها شناخته میشد. وقتیکه رفاقت ها تا پای جان بود ورفیق جانش را برای رفیق فدا میکرد ،وقتیکه همسایه از حال چندین همسایه اطراف خود باخبر بود ،وقتیکه قول مردانه از چک وسفته اعتبار بیشتری داشت ،وقتیکه دختر محله ناموس محله شناخته میشد وهمه پسران محل روی او تعصب داشتند ،وقتیکه تنگدستی به معنای بی ارزش بودن ادمها نبود،وقتی که پول جایگاه ادمها راتعیین نمیکرد ،وقتیکه اگر کسی زمین میخورد سریعا دهها دست برای بلند کردن او بسمتش دراز میشد ،وقتی بزرگترها حرمت داشتند و احترام به انها واجب بود ،وقتی که زنان هربدبختی ونداری را به بی عفتی ترجیح میدادند ،وقتی فساد قبح داشت و کسی در انظار عمومی مرتکب مفسده نمیشد ،وقتی عشق ،واقعا عشق بود و وفاداری تاریخ مصرف نداشت ،وقتی قلبها پاک بود و هیچکس برای دیگری بد نمیخواست ،حسادت نمیکرد ،طمع نمیکرد ، وقتتیکه چند خانواده درنهایت ارامش واحترام همه برسر یک سفره مینشستند ،و چند برادر شب را زیر یک پتوبه صبح میرساندند ،وقتیکه...    
چقدر دلم برای ان روزگار تنگ شده.. موبایل نداشتم. لب تاپی وجود نداشت ،ماهواره که حتی درتخیلاتمان هم جایی نداشت وتنها سرگرمی روتین ما برنامه ی کودکی بود که عصرهانیم ساعت پخش میشد و سریالهایی که میبایست یکهفته برای رسیدن قسمت بعدی ان انتظار میکشیدیم اما باور کنید سهممان از لذت از زندگی بسیاربیش از سهم نسل کنونی است. نسلی که نه درخیابان ها بازی میکنند و نه درپارکها بالا وپایین میپرند ،نه باافراد خانواده خود ارتباط خوبی دارندنه ....انها فقط در اینترنت سیر میکنند و با بازیهای اینترنتی زمان خود را سپری میکنند. این نسل چگونه میخواهد ارزشهای انسانی را درک کند ؟منصفانه قضاوت کنیم ،چند نفر از ما حاضریم بی چشمداشت کسی را یاری دهیم ؟چند نفر از ما نطلبیده میبخشیم وقتی میدانیم دوست یا اشنایمان محتاج است ؟چند نفر از ما حاضریم وقت ،انرژی و پول خود را درراهی هزینه کنیم که هیچ منفعت مادی برایمان نداشته باشد؟چندنفر از ما از حال همسایه خود باخبریم؟چند نفر از ما حاضریم باخدا معامله کنیم بااین اطمینان که پرسودترین معامله هم از لحاظ مادی وهم معنوی است ؟چند نفراز ما شاهد زمین خوردن دوست ،اشنا ،هم قبیله ،هم نوع خود بوده ایم و روی خود را برنگردانده ایم تا وانمود کنیم چیزی ندیدیم. دنیا دیگر جای قشنگی نیست چون در ان معرفت نیست ،عشق نیست ،صداقت نیست ،وفا نیست،مردانگی نیست ،ازخود گذشتگی نیست ،نجابت نیست ،انساندوستی نیست. پس همان بهتر که اصلا دنیایی هم نباشد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.