ازهمان روزی که ادم شد پدید
روزخوش ازبودنش عالم ندید
ادمی از ابتدای خلقتش
تشنه خون بود و کشتن پرعطش
گشت نا امن ازهمان روز نخست
ادمی راه امان دیگرنجست
نسل بی رحم بشر خونخوار بود
قتل میکرد شادمان زین کار بود
کشتن مردم برای خاکشان
زین شرارتها نبوده باکشان
چون خداوند ادمی را افرید
این برادر آن برادر را درید
گفت یزدان ادمیزاد عاقل است
بنده عقل است نه خواهان دل است
چون ترقی شد مرام ادمی
شد دگر راحت حرام ادمی
خوی حیوانی اگر آدم نداشت
جزمحبت در زمین چیزی نکاشت