حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

ای روزگار

ای روزگارهرکاری خواستی کردی

 بمن زدی به هر بهونه دردی

 دست ازسرم هنوز توبرنداشتی

 نمیدونم کی میشه وقت اشتی 

ای روزگار قهری بامن هنوزم 

هرروز دارم تو اتیشت میسوزم

 ای روزگاررحم و مروتت کو 

بی معرفت انصاف و غیرتت کو

 بعضی  روزا شک میکنم به رسمت

 وقتی میشه نوبت قهر وخصمت

 به بینوا نمیکنی گذشتی

 غم نخوری ازبد سرگذشتی 

ای روزگار گوش نمیدی به دردی 

رسم  تو نیست شیوه و رسم مردی 

ازدست تو چه ها که من کشیدم

 یک روزخوش تو زندگیم ندیدم

 هرچیزی اندازه وجایی داره

 هر ادمی حال وهوایی داره

 اینو بدون که من دیگه بریدم 

خسته شدم ازبس عذاب کشیدم

 ای روزگار هرکس اسیر بخته 

فرار ازاین زندون همیشه سخته 

بختی  که کج شددیگه راست نمیشه

 کج میمونه تا اخرش همیشه

 یکی میگفت چقدرتوناامیدی

 غصه نخورخدارو تو چی دیدی

 شایدبشه گشایشی توکارت 

خدا بخواد خوب بشه روزگارت

 اونکه به ما بدمیکنه خدانیست 

رسم خدا که مثل ادما نیست

 من ازخدا شکایتی ندارم

 پیش خدا  شاکی روزگارم

عشق تو

ای زرگهایم بمن نزدیکتر 

ای بمن ازمن بمن هم نیکتر 

ای که هستی در وجودم مشتعل 

ای که جانم برتو گشته متصل

 ای  که همچون جام می مستم کنی 

 بانگاه بی پا و بی دستم کنی

 ای  که اوصافت زخوبی کامل است

 زندگی بی تو برایم مشکل است

 ای  که من ماندم که حوری یا بشر

 ای  که دل را میبری با یک نظر

 هرکه هستی هرچه هستی گوهری 

بی  تعارف گویمت بس محشری

 رب تراشیده زمرمر پیکری

 چون  توفتانه چنین خوش منظری

باتو من چیزی نخواهم زین جهان

 باتو هستم مالک هفت اسمان

 میدرخشی چون بلوری خوش تراش میدهدروی تو جان را انتعاش

 من به شهر عشق تو اواره ام

 نازنینم بی تو من بیچاره ام

 عشق توپرواز در بی انتهاست 

مقصد دل زین سفر عرش خداست

 دررخ زیبای تو می جویمش 

روز و شب جل جلاله گویمش 

باتو جای هرحدیث نفس نیست 

با تو از اهریمنان هم ترس نیست

 ساکن هردل شوی دریا شود

 مرده هم ازعشق تو احیا شود

اتحاد ما

برحقایق دیدگان راتابه کی بایدببست 

دستهاراتا به کی بایدگذاشت برروی دست 


تابه کی بایدهراس ازترس جان ونان کنیم 

تا به کی خودرا ورای ترسمان پنهان کنیم


 تابه کی بایدشهامت رابه پستوبسپریم

 تابه کی  لب بسته اما ازشکایتها پریم


 این ستمها تا به کی باید بماند بی تقاس

 تابه کی بایدکه زور خوددهیم برالتماس


کی زمان قهروخشم خفتگان خواهد رسید

کی زمان جوشش دلمردگان خواهد رسید


کی شودباور کنند از ظالمان کمتر نیند

تابه کی اینسان به هرتحقیر وذلت راضیند


تابه کی خیره به راهند تا رسدیک قهرمان قرنها بگذشت وانان  خوش خیالندهمچنان


تامنوتو برنخیزیم قهرمان در غیبت است 

 تازمانیکه نشستیم برظهوربی رغبت است


 قهرمان جزمانباشد تابه داد ما رسد

 چون به داد ماهمانا اتحاد ما رسد


 ما اگر همت نماییم هرمحال ممکن شود

 خانه با همبستگی از هرخطر ایمن شود

نامسلمانان

مردمانی که مسلمان نیستند

 بهتراز ما همدل و هم زیستند 

گرچه آنان دینشان اسلام نیست 

هیچیک را کار خیر الزام نیست

 گرچه ازادند وقیدو بندنیست

 ازدواج لازمه ی پیوند نیست 

لیک  مسلمانتر زمادر باطنند

 درعمل اغلب شریف و مومنند

 مهربانندباغریب و آشنا 

ازفتاده  نگذرند بی اعتنا

 آدمی دارد حقوق بی شمار 

درعمل نه در خیال ودر شعار 

درپی شاد کردن یکدیگرند

 بعد پیوند باوفا با همسرند

 روحیه بخشند بهم باحرفشان 

گرم  باشدازمحبت قلبشان

 اهل ولخرجی واصراف نیستند 

بی  رگ وبی ذات وانصاف نیستند

 چون رقیبندسعیشان سازنده است

 کین نگیردکس اگر بازنده است

 حرف حق را میپذیرندبی عناد

 نیست دشمن انکه دارد انتقاد

مافیا

اگرخواهی بدانی مافیا کیست

 بدان  انکس بغیراز مدعی نیست

 همانهایی که خودصاحب نفوذند 

همان قوزی که خود بالای قوزند

 همانهایی که با فریاد و اشوب 

شودبازار انان گرم و مطلوب

 همانهایی که نبض روز بازار

 بود دردستشان باچند انبار

 بدانکه مافیا دلال کالاست

 درامد راحت وبسیار بالاست

 به هرصنفی بسی دلال کارند

 که بر بازار آن کالا سوارند

 چنان صاحب نفوذ ودم کلفتند 

که در دام کسی هرگز نیفتند

 هزاران نقشه و ترفند دارند

 به بالا دستیان پیوند دارند