گفت به تاریک شب نورشرربار روز
چون ندهی جزظلام ظالمی و کینه توز
درتو زمین و زمان مرده دل و خامش است
درعجبم از چه خلق باتو در آرامش است
ظلمت شب خنده کرد خنده پررمز و راز
گفت که دارد جواب حرف و حدیث دراز
برتن من گر کشید رخت سیه کردگار
درعوض این حجاب داده بمن اعتبار
تاکه زمین روشن است درد و غم و رنجش است
بعد غم و التهاب موقع ارامش است
دردل تاریک شب مستی و نور خداست
ارزش شب را شناخت هرکه به شب اشناست