در مسلک ما شرط نخستین عشق است
انکه عاشق نبود از ما نیست
انکه از ما نبود جاهل زیست
عشق در مسلک ما باور دنیایی نیست
عشق ما روحانی است
عشق ما رد شدن از مرحله انسانی است
چونکه هر عشق زمینی فانی است
عشق اید به زمین قربانی است
درمسلک ما شکسته نفسی رسم است
افتادگی و گشاده دستی رسم است
کم گفتن و بسیار شنیدن رسم است
بیگانه شدن زهر منیت رسم است
ما خلق خداییم و خدا هم با ماست
در مسلک ما روح خدایی پیداست
پیش ما انکه فقیر است غنی است
انکه در بند غرور است دنی است
پیش ما مقصد و مقصود خداست
کار ما از همه خلق جداست
خدمت خلق گرفتار خوش است
زخم از تیزی صدخار خوش است
بی امان بارش رگبار خوش است
ما نه انیم که پای از ره دلدار کشیم
بهر گل منت صد خار کشیم
عشق ما قصه ان کوهکن است
چشم بر دست خدا دوختن است