حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

حرف حق

اشعار و مقالات ومطالب خودم -مقالات برگزیده -تحلیل اخبار و بررسی بنیان تاریخ

تصویردین اسلام

تصویردین اسلام درواقعیت این نیست 

دنیا ولی ندانداین حقه بازی دین نیست

جمعی به نام اسلام هر ناروا نمودند

 تااز جهان اسلام ما را سوا نمودند

 خواندند نام ایران ام القرای اسلام 

میراث وحی جبریل الوده شد به اوهام

حاجت روا ندانند بی واسطه زیزدان 

هرعابد ریاکار شد یکه تاز میدان 

این دین اسمانی شددین جنگ اشخاص

خونخواهی ابوالفضل ام البنین و عباس

تقویم شدسراسرشهادت و ولادت 

سینه زنی شدارجح درشیعه بر عبادت

شکایت ازخداوند برفاطمه نوشتند

 بذرنفاق و شر را در خاک شیعه کشتند

عشق الهی

من مستم وباعشق هراسی به سرم نیست  با عشق پرازشوقم وازآن حذرم نیست    عشق است که باقدرت خود کرده جسورم  عشق است که ازموج بلا داده عبورم

  سررازده بی عشق به بالین نتوانم

 حرف وسخنی جزسخن عشق ندانم 

باعشق شراب ومی خونرنگ مهیاست 

آن  دل که شودهمسفرعشق چودریاست  من عاشقم ودر دل من عشق خدایی است  هرعشق دگرفانی ومحکوم جدایی است  دلدار من ان روشنی ذات الهی است    مجنون شدن ازعشق براین عشق گواهیست 

شیوه ی جنگیدن

شعرمن ازدرد درون من است 

شاعر نه من این دل خون من است

 شعرمرا چشم براشکم سرود 

آمده برهرورق اشکی فرود

 خشم من ازظلم وستم دیدن است

 شعرمرا شیوه ی جنگیدن است

 من  نتوانم که بگیرم تفنگ

 جنگ  طلب نیستم و مرد جنگ 

با قلمم پای به میدان نهم

 گوش به ندای دل ووجدان دهم 

زخم به جانم بزنند خلق دون

 میدهدم رسم حقیران جنون

 خلق زبان بسته ودائم خموش

 اینهمه  بدسیرت و ادم فروش

 بددل وبدذات و خداناشناس

 اینهمه بی معرفت و ناسپاس 

مردم الوده به افکار پست

 خلق سیه باور شیطان پرست 

حاکمیت  کردن سرمایه دار

 اینهمه ناکرده گنه سربه دار 

ظلم  اقلیت قدرت طلب

 مردم مسکین وزفقر جان به لب

 دیدن تبعیض فقیر وغتی 

جنگ و برادر کشی و دشمنی

 من ندهم تن به چنین ذلتی

 گرچه زترس دم نزنند ملتی 

نیست مرا انچه هراسان کند

 یا که بترساند و پنهان کند 

خسته ام ازجان وپر از شکوه ام 

معترضم  نیست جز این شیوه ام 

سنگ صبور

سنگ صبورتوگوش بده به دردم 

تابدونی من باخودم چی کردم

حالا دیگه همرنگ شام تارم

سیاه شده بدجوری روزگارم

با توام ای سنگ صبور غمها 

خسته شدم از همه ی ادمها

تنهایی بد دردیه اما خوبه 

وقتی دلت واسه کسی نکوبه 

وقتی کسی منتظرت نباشه 

هیچ ادمی دوروبرت نباشه 

سنگ صبور بدجوردلم شکسته

این روزگار خیلی حقیر وپسته

زخمی به جونت میزنه یه روزی 

که تا ابد از درد اون میسوزی

سنگ صبور دل بستن اشتباهه

شکستن دل بدترین گناهه

اونکه دلی رو میشکنه حقیره

تقاسش رو خدا ازش میگیره

این اخری بدجوری داغونم کرد

شدرو سرم خراب و ویرونم کرد 

اینجوری من هیچوقت زمین نخوردم

جوری منو زد  به زمین که مردم 

این نفسهای اخره میدونم 

این زخم کاری نمیده امونم 

سنگ صبور زخمی عشق یارم 

از اینه که سیاهه روزگارم 

بزار بره کاری باهاش ندارم

حتی نیاد یه روز سر مزارم 

بزار بره خداباشه بهمراش

کاشکی فقط یادش بمونه حرفاش

سنگ صبور توهم بکن حلالم 

انگار دیگه خیلی خرابه حالم

ای روزگار

ای روزگارهرکاری خواستی کردی

 بمن زدی به هر بهونه دردی

 دست ازسرم هنوز توبرنداشتی

 نمیدونم کی میشه وقت اشتی 

ای روزگار قهری بامن هنوزم 

هرروز دارم تو اتیشت میسوزم

 ای روزگاررحم و مروتت کو 

بی معرفت انصاف و غیرتت کو

 بعضی  روزا شک میکنم به رسمت

 وقتی میشه نوبت قهر وخصمت

 به بینوا نمیکنی گذشتی

 غم نخوری ازبد سرگذشتی 

ای روزگار گوش نمیدی به دردی 

رسم  تو نیست شیوه و رسم مردی 

ازدست تو چه ها که من کشیدم

 یک روزخوش تو زندگیم ندیدم

 هرچیزی اندازه وجایی داره

 هر ادمی حال وهوایی داره

 اینو بدون که من دیگه بریدم 

خسته شدم ازبس عذاب کشیدم

 ای روزگار هرکس اسیر بخته 

فرار ازاین زندون همیشه سخته 

بختی  که کج شددیگه راست نمیشه

 کج میمونه تا اخرش همیشه

 یکی میگفت چقدرتوناامیدی

 غصه نخورخدارو تو چی دیدی

 شایدبشه گشایشی توکارت 

خدا بخواد خوب بشه روزگارت

 اونکه به ما بدمیکنه خدانیست 

رسم خدا که مثل ادما نیست

 من ازخدا شکایتی ندارم

 پیش خدا  شاکی روزگارم