سرودم بانی و تنبور و اواز
هوسبازم،هوسبازم،هوسباز
هوسبازی مرام ومسلکم نیست
ولی دیدم رخ آن یارطناز
شدم عاشق شدم مست وپریشان
دل بیچاره کرد اصرار اغاز
دلی که خفته ازباران غم بود
به لطفش زنده شد این بود اعجاز
دگرطاقت نبود ووقت کتمان
نمودم عشق خود بریار ابراز
نگارم زین سخن اشفت برمن
بگفتامیکنم این بار اغماض
دلیل یار من این بود افسوس
کبوتر با کبوتر ،باز با باز