همسفر دلزده ام تاب توبی تاب من است
انچه توگویی به زبان درهمه شب خواب من است
قیمت ما دردل ماست گرغم خود چاره کنیم
یکدل ودیوانه شویم پرده شب پاره کنیم
میشوداز غصه گذشت دل اگراکنده شود
باگره محکم دست ریشه غم کنده شود
غم چو رود گل بدمد برسرهرخانه سرد
میل رهایی چو بود توبه شود چاره درد
مابنشسته که رسد مرد دلیری زغیاب
ای که نشستی تو بیار قدرت خود را بحساب
جان تو انسان ابدی است ترس زجان مانع توست
غول شکم را بگذار حسرت نان مانع توست
طلم چستم ریشه کن است گرمنو تو ما بشویم
قطره ندارد اثری غرش دریا بشویم
همسفر دل زده ام تاب توبی تاب من است
انچه تو گویی به زبان درهمه شب خواب من است