تاحالا از روزگار نامراد تلخی مصیبتی چشیده ای
تاحالا ازبد تقدیرو نصیب روزگارکج سوارو دیده ای
تاحالا مرثیه خون روزگارشعری ازدفترغم خونده برات
تاحالاتوذهن سردلحظه هاتلخی خاطره ای مونده برات
تاحالا توظلمت شبای سردمونده ای بی اشیون وسر پناه
تاحالا رفیق ویار لحظه هات بوده باتو یک رفیق نیمه راه
میدونی چه حالی داره بی کسی میدونی چه دردی داره انتظار
میدونی چه تیره میشه زندگی وقتیکه وارونه میشه روزگار