سربه تو دارم من از بیم سقوط من گزیدم کیش وایین سکوت
دیده ام رابسته ام گوشم کراست این یکی دروازه ان دیگر در است
فصل سرماسبزی ازرویم گرفت اختیار ازفکر وبازویم گرفت
چون کلام حق ندارد مشتری ازحقیقت گرگریزی خوشتری
روزگاری چون علی از حق بگفت کینه ازاودر دل سیران شکفت
تاب حرف حق اورا کس نداشت حرف حق داغ علی بردل گذاشت